2024-05-09@00:29:05 GMT
۸۶ نتیجه - (۰.۰۰۷ ثانیه)
جدیدترینهای «توی خواب»:
بیشتر بخوانید: اخبار اقتصادی روز در یوتیوب
داستان کوتاه مریم رحمَنی یک چیز سنگینی پرت شد توی حیاط. درست زیر پنجرهی اتاق خواب. از خواب پریدم و اولش فکر کردم خوابی دیدهام.مثل وقتهایی که خواب میبینم و بلافاصله بعد از بیدار شدن دنیای خواب و بیداری را نمیتوانم از هم تفکیک کنم. پردهی پنجره را کنار زدم و توی تاریکی مطلق حیاط هیچ چیز ندیدم. بیاختیار دست کشیدم به تشک تخت و دستم که به جسم گرم جمشید خورد، بی که برگردم و نگاهش کنم، پتو را کشیدم تا زیر چانهام و سعی کردم دوباره بخوابم. چشمهایم بسته نمیشد و مدام تصویر مردی قوی هیکل میآمد جلوی چشمم که با نقاب مشکی و چاقوی تیز توی دستش بالای سر...
زیسان: روزنامه اعتماد نوشت: کارتنخوابهای پاتوق [الف]سهشنبه هفته قبل به امیر گفته بودند یک نفرشان مرده؛ گفته بودند رفیقشان یا از سرما یخ زده یا از ترس یخ زدن، آنقدر مواد کشیده که از اوردوز مرده. پاتوق [الف]در دل کوه بالا سر دره فرحزاد بود. کارتنخوابها، به امیر گفته بودند صاحب پاتوق [الف]به یکیشان دو گرم هرویین مجانی داده که جنازه را به کول بکشد و از دیواره کوه پایین ببرد و سر گذر رهایش کند. امیر تا ۱۸ ماه قبل در همین پاتوق کوهستانی میپلکید. خانه پدریاش در چند متری لبه دامن کوه بود جوری که از پاتوق، پشتبام خانهشان را میدید. امیر، هر روز برای مصرف مواد، سینهکش کوه را میرفت بالا تا جایی که پوشش انبوه درختکاری،...
در راهرو دراز مدرسه موکت انداختهاند برای نشستن مادرها؛ مدرسه نه آن چندتا مدرسهای است که خودم در آنها درس خواندهام، نه مدرسه فعلی پسرم است و نه اصلاً مدرسهای که به عمرم دیده باشم. راهرو نسبتاً بینور است و وقتی چشمم به در ورودی میافتد و حیاط مدرسه را میبینم متوجه میشوم شب است و یک لامپ ۱۰۰ بیحال بالای سرمان روشن کردهاند. نور آنقدر کم است که وقتی خم میشوم روی دفتری که جلویمان گذاشتهاند، خطهایش را به زور میبینم. قرار است یک نفر بیاید به ما مادرها املا بگوید و من یک ذوق بیخودی دارم که بعد از نوشتن املا حتماً به عنوان مادر خوشخط از من قدردانی میکنند. زنی که اصلاً صورتش را نمیبینم شروع کرده...
در راهرو دراز مدرسه موکت انداختهاند برای نشستن مادرها؛ مدرسه نه آن چندتا مدرسهای است که خودم در آنها درس خواندهام، نه مدرسه فعلی پسرم است و نه اصلاً مدرسهای که به عمرم دیده باشم. راهرو نسبتاً بینور است و وقتی چشمم به در ورودی میافتد و حیاط مدرسه را میبینم متوجه میشوم شب است و یک لامپ ۱۰۰ بیحال بالای سرمان روشن کردهاند. نور آنقدر کم است که وقتی خم میشوم روی دفتری که جلویمان گذاشتهاند، خطهایش را به زور میبینم. قرار است یک نفر بیاید به ما مادرها املا بگوید و من یک ذوق بیخودی دارم که بعد از نوشتن املا حتماً به عنوان مادر خوشخط از من قدردانی میکنند. زنی که اصلاً صورتش را نمیبینم شروع کرده...
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: حاج خانم آشفته از خواب بیدار شد. گلویش خشک بود و نَفَساش با زور بالا میآمد. تُنگ روی میز بود اما حتی نا نداشت دستاش را دراز کند و یک لیوان آب برای خودش بریزد. چند بار زیر لب «لا حول و لا قوة إلا بالله» گفت. دلش شور افتاده بود. میترسید دور از جان، بلایی سر سید احساناش آمده باشد. پتو را کنار زد و به دسته مبل تکیه داد: «خدایا، به تو پناه میبرم از این خواب!» اما آرام نمیشد. هنوز نمیدانست چرا این خواب را دیده. فکرش هزار راه رفت. پسرها خانه نبودند اما برای اطمینان، دمپاییهایش را لنگه به لنگه پوشید و یک نفس پلهها را دوید. هنوز مستأجر نداشتند و سید احسان...
موبنا – برای تجربه یک خواب متفاوت با چاشنی سوپراسپرت، قطعا مجموعه زیر برای ماشین بازها جذابیت دارد، البته هوش مصنوعی نیز دقیقا با همین هدف چنین تخت هایی را طراحی کرده است. نوشته های مشابه مصرف کافئین و چرخه خواب خواب کافی و منظم باعث کاهش پیری می شود کانال عصر ایران در تلگرام
چشمهای کشیده و زیبایش را که در آغوش گرم و آرام مادر باز کرد، تمام «نبطیه» خندید. «احمد» با آن صورت قرص ماه و لپهای گُلی، بامزهتر از آن بود که دل «سلام» را نَبَرد. سلام برای گرفتناش دستپاچه بود. نمیدانست چه کند. تکهای از تناش روبهرویش بود و زنهای نبطیه برایش کِل میکشیدند. چشمهایش را ذوقزده ریز کرد و با دقت موهای بور و حریری جلوی پیشانی کوچک احمد را بویید و به زنها نشانش داد. باورش نمیشد این همان جنینیست که پس از نه ماه انتظار، حالا از وجودش، به دنیا آمده. قلبش را روی دستهایش میدید! احساس میکرد اگر احمد را به سینهاش نچسبانَد چیزی در او نمیتپد! سلام خندید و با تمام جانش احمد را...
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: چشمهای کشیده و زیبایش را که در آغوش گرم و آرام مادر باز کرد، تمام «نبطیه» خندید. «احمد» با آن صورت قرص ماه و لپهای گُلی، بامزهتر از آن بود که دل «سلام» را نَبَرد. سلام برای گرفتناش دستپاچه بود. نمیدانست چه کند. تکهای از تناش روبهرویش بود و زنهای نبطیه برایش کِل میکشیدند. چشمهایش را ذوقزده ریز کرد و با دقت موهای بور و حریری جلوی پیشانی کوچک احمد را بویید و به زنها نشانش داد. باورش نمیشد این همان جنینیست که پس از نه ماه انتظار، حالا از وجودش، به دنیا آمده. قلبش را روی دستهایش میدید! احساس میکرد اگر احمد را به سینهاش نچسبانَد چیزی در او نمیتپد! سلام خندید و با تمام جانش...
خبرگزاری فارس - تهران؛ فرهاد ابوالفتحی: مینشینم پای صحبتهایش. همسر شهید است، شهید مدافع امنیت «حسین تقیپور». شهیدی که در خواب از حاج قاسم درجه گرفته. هرموقع میگوید حسین، گل از گلش میشکفد. راوی: همسر شهید ارشیا پسرم پا گذاشته جای پای پدرش. عاشق نظام و بسیج و فعالیتهای بسیجی و اینطور کارهاست. از هیچ کدامشان نمیگذرد. معمولاً توی همه برنامههای بسیج شرکت میکند. حسین آقا خیلی دوست و رفیق داشت. آدمهای مهربان همینطورند. دور و برشان همیشه پر است. یکبار که میبینیشان یا به اصطلاح همنشینشان میشوی، دیگر بخواهی هم نمیتوانی ولشان کنی. ارشیا یک روز رفت پیش دوستان پدرش، در حاشیه یکی از برنامههای بسیج بود فکر کنم. همدیگر را که دیده بودند نشسته بودند به گپ و گفت. آن روز...
خبرگزاری فارس - تهران، فرهاد ابوالفتحی: جانم به لبم رسیده بود. این جز اولین مسافرتهایی بود که رفته بودم. کلا ما اهل مسافرت نیستیم آخر. آنهم بخاطر پدرم. نهایت مسافرت من تا آنموقع جابجایی بین شهرمان بود و شهر محل تحصیلم. و گهگداری تهران آن هم برای چند روز و دروغ تویش نباشد یکبار هم مشهد. تا نجف را بدون اینکه پول بدهیم با ماشینهای صلواتی رفتیم. نجف که بودیم، نصف شب، دمدمهای اذان صبح برای نماز که رفتیم توی حرم با بچهها همدیگر را گم کردیم. تازه رسیده بودیم نجف. هنوز حتی وقت نکرده بودیم گردوخاک روی لباسهامان را بتکانیم. هنوز خستگی توی بندبند وجودمان بود و از خستگی حتی لباسهای تنمان هم درد میکرد. کیفها را گذاشتیم جایی...
همین که عقربههای ساعت از ۱۲ شب میگذرد، پلکهای آدم چنان سنگین میشود که انگار وزنه به آنها بستهاند اما یک مرد اهوازی از ۴۵ سال پیش تا حالا نخوابیده. همشهری سرنخ سال ۱۳۸۸ سراغ یک شخص عجیب در اهواز رفته است. کسی که سالهایست نخوابیده. متن کامل گزارش را اینجا بخوانید: طاهر طرفی ۵۶ ساله دلش لک زده برای اینکه فقط پنج دقیقه پلکهایش را روی هم بگذارد. در تمام این سالها سراغ همه جور دوا و درمانی هم رفته اما دریغ از یک ثانیه خواب. در اهواز کسی نیست که طاهر طرفی را نشناسد. رد او را از روستای عجیب و غریب لت کرآباد در اهواز گرفتیم و همه جا دنبالش گشتیم تا رسیدیم به شرکت توسعه نیشکر...
اعتماد نوشت: «کارتنخوابی در هوای سرد یعنی گرسنه و سرمازده از کنار خونههای گرم رد میشی ولی میدونی توی هیچ کدوم از این خونهها جایی برای تو نیست. من بارها این موقعیت رو تجربه کردم؛ به مرز یخ زدن رسیده بودم و از کنار چراغای روشنِ خونههای گرم رد میشدم و میدونستم توی هیچ کدوم از این خونهها، حتی خونه خودم، منو راه نمیدن. زمستونا و شبایی که سرما به اوج میرسید و دمای هوا چند درجه زیر صفر بود، چشمم به آسمون بود که چه وقت صبح میشه و خورشید بالا میاد که برم روبهروی آفتاب بشینم و گرم بشم. حدود یکسال در حاشیه شهر اصفهان کارتنخواب بودم؛ منطقهای خارج از شهر که زمین بایر بود و کارتنخوابا اونجا...
سه سال، کارتنخواب ترمینال جنوب و باغ آذری و دروازه غار بودم. از آخر پاییز میرفتم سمت ترمینال جنوب که ساختمون و سقف و دیوار بود و جلوی تندی سرما رو میگرفت چون توی باغ آذری نمیتونستی دووم بیاری؛ دورش باز بود و پر از درخت و باد و سوز دورِت میپیچید. میرفتم طبقه بالای ساختمون ترمینال، اونجا تا نیمه شب پناه میگرفتم. ساعت 12 شب، در ترمینال رو میبستن و منو بیرون میکردن و باید میرفتم توی خیابون تا صبح. یکی از شبای سرد زمستون، مواد کشیده بودم و بدنم هنوز گرم بود. حواسم نبود که توی این هوای سرد، بعد از سه، چهار ساعت که توی سرما بمونی، خون توی بدن میماسه. نزدیک 4 صبح بود که حس...
به گزارش جام جم آنلاین، اعتماد نوشت:«کارتنخوابی در هوای سرد یعنی گرسنه و سرمازده از کنار خونههای گرم رد میشی ولی میدونی توی هیچ کدوم از این خونهها جایی برای تو نیست. من بارها این موقعیت رو تجربه کردم؛ به مرز یخ زدن رسیده بودم و از کنار چراغای روشنِ خونههای گرم رد میشدم و میدونستم توی هیچ کدوم از این خونهها، حتی خونه خودم، منو راه نمیدن.»سه سال، کارتنخواب ترمینال جنوب و باغ آذری و دروازه غار بودم. از آخر پاییز میرفتم سمت ترمینال جنوب که ساختمون و سقف و دیوار بود و جلوی تندی سرما رو میگرفت چون توی باغ آذری نمیتونستی دووم بیاری؛ دورش باز بود و پر از درخت و باد و سوز دورِت میپیچید. میرفتم...
سه سال، کارتنخواب ترمینال جنوب و باغ آذری و دروازه غار بودم. از آخر پاییز میرفتم سمت ترمینال جنوب که ساختمون و سقف و دیوار بود و جلوی تندی سرما رو میگرفت چون توی باغ آذری نمیتونستی دووم بیاری؛ دورش باز بود و پر از درخت و باد و سوز دورِت میپیچید. میرفتم طبقه بالای ساختمون ترمینال، اونجا تا نیمه شب پناه میگرفتم. ساعت 12 شب، در ترمینال رو میبستن و منو بیرون میکردن و باید میرفتم توی خیابون تا صبح. یکی از شبای سرد زمستون، مواد کشیده بودم و بدنم هنوز گرم بود. حواسم نبود که توی این هوای سرد، بعد از سه، چهار ساعت که توی سرما بمونی، خون توی بدن میماسه. نزدیک 4 صبح بود که حس...
کتاب «بالاتپه»، داستان جوانی است که برای یافتن مزار دایی شهید خود به روستای دژکوه سفر و در آنجا با مسائلی روبهرو میشود که داستان را جذاب و خواندنی میکند. به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از یاسوج، کتاب «بالاتپه» داستانی با موضوع دفاع مقدس است که در سال ۱۴۰۱ با حمایت مدیریت ادبیات و تاریخ ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس کهگیلویه و بویراحمد به چاپ رسید. این کتاب به قلم «سارا شجاعی» به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارات «صریر» به بازار نشر عرضه شده است. این کتاب، داستان جوانی است که برای یافتن مزار دایی خود که از شهدای جنگ است به روستای دژکوه سفر میکند و در آنجا با مسائلی روبهرو میشود...
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: شبهایی که باران میزند، بهحق شادیم و از یک گوشه سرخوشانه قطرات باران و جویهای آب را که در کوچه و خیابان روان شده نگاه میکنیم. شاید شعری عاشقانه هم زیر لب زمزمه کنیم و عکسی بگیریم و در صفحات اجتماعی خودمان منتشر کنیم. باران، باران است؛ یکمرتبه ابری از ناکجاهای زمین روی سرمان میایستد و شروع میکند به رگبار زدن و باریدن. این باران وقتی دلپذیرتر میشود که در گرماگرم روزهای تابستان باشی و اکثر تالابهای کشور خشک شده باشند و استانهای مختلفمان درگیر بیآبی. همه این شادیها خوب است، اما بعضی از ما هم هستیم که در میان شادیها یک لحظه ذهنمان پرت میشود به سمت کسانی که زیر باران هستند و زیر باران...
آفتابنیوز : هرچه گردن بکشی، چیزی جز بیابان نیست که لولههای سیمانی حائلی شده بین آن و دو نیمهاش کرده تا نشود بهراحتی معتادها را دید. روزهای اینجا، داغدار روزهای خوب خانهبهدوشان است. خاطرات، یک آن ولشان نمیکند؛ زمانی که تمامقد توی خانههایشان به زندگی خدمت میکردند و حالا در تاراج این خرابهها، عاشقی یادشان رفته است. اینجا چشم لولهخوابها منتهی میشود به قطر لولههای سیمانی؛ سقفی که برای رضا معنای دیگری دارد و برایش حالا سقف شده است. مچاله میشود توی لولهای که همه هستیاش را در آن پنهان کرده است. چند گونی خاکی و یک کاپشن رنگورورفته برای روزهای سرد، کیسهپلاستیکهای آویزان که هرکدام آبستن خردهریزهایش شدهاند؛ از چشمزخم گرفته تا لیوان، فندک و قندان. خانه رضا و...
به گزارش تابناک به نقل از شرق، وسط اتوبان فرودگاه که بایستی، از همان دور خانههای توسری خورده را میبینی که انگار انتها ندارند. انتهای این خانهها میرسد به بیابانهای خاکی که غروب هایش رنگ دیگری دارد. تپه شنی و لولههای بتنی به هم چسبیده، خارج از محدوده چسبیده اند به رگ خاک؛ روی خاک رس اش پا سفت میکنیم و میرویم بالا. آلونکهای لولهای خاکستری از دور پیداست؛ آدمها کز کرده اند کنار دیوارههای لوله ها، لولهها لب به لب بیابان است، روی شمالیترین نقطه اصفهان، مثل فیلمهای آخرالزمانی هالیوودی. هر چه گردن بکشی، چیزی جز بیابان نیست که لولههای سیمانی حائلی شده بین آن و دو نیمه اش کرده تا نشود به راحتی معتادها را دید. روزهای اینجا،...
روزنامه شرق نوشت: وسط اتوبان فرودگاه که بایستی، از همان دور خانههای توسریخورده را میبینی که انگار انتها ندارند. انتهای این خانهها میرسد به بیابانهای خاکی که غروبهایش رنگ دیگری دارد. تپه شنی و لولههای بتنی بههمچسبیده، خارج از محدوده چسبیدهاند به رگ خاک؛ روی خاک رُساش پا سفت میکنیم و میرویم بالا. آلونکهای لولهای خاکستری از دور پیداست؛ آدمها کز کردهاند کنار دیوارههای لولهها، لولهها لببهلب بیابان است، روی شمالیترین نقطه اصفهان، مثل فیلمهای آخرالزمانی هالیوودی. هرچه گردن بکشی، چیزی جز بیابان نیست که لولههای سیمانی حائلی شده بین آن و دو نیمهاش کرده تا نشود بهراحتی معتادها را دید. روزهای اینجا، داغدار روزهای خوب خانهبهدوشان است. خاطرات، یک آن ولشان نمیکند؛ زمانی که تمامقد توی خانههایشان به زندگی...
به گزارش خبرنگار مهر، انتشارات آنیما مجموعه شعر در قوالب کلاسیک افسانه (افسون) محمدی را با شمارگان ۵۰۰ نسخه، ۸۵ صفحه و بهای ۲۰ هزار تومان منتشر کرد. کتاب شامل ۳۴ شعر از این شاعر جوان است و مضامین آثارش عشق، مسائل اجتماعی و مباحث مربوط به زنان را در بر میگیرد. یازدهمین شعر از این مجموعه را باهم میخوانیم: یک لباس همیشه خیس شوی، گوشهی بند رخت… گریه کنی وسط جمع شادمان باشی، توی حمام سخت گریه کنی بدوی در حیاط غم باشد، وسط خندههات غم باشد توی دستت کتاب ناخوانده، کز کنی روی تخت گریه کنی زخم هر حرف مثل ضرب تبر، بشکند از تو استخوان کمر نشود راست قامتت دیگر، مثل مرگ درخت گریه کنی به خودت...
فرداش میان دستهای عباس رو به تویوتا میبندن. بر اثر حرکت مخالف، دست و پا از هم جدا میشه و تیکههای بزرگ رو با قمههای بزرگ از هم جدا میکنند و مثل گوشت قربونی تیکه تیکه میکنن... به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، شهید مدافع حرم عباس آبیاری متولد هشت دیماه هزار و سیصد و هفتاد بود و در منطقه عباسآباد شهریار از توابع استان تهران زندگی میکرد. او در بیست و یک دی ماه نود و چهار در منطقه عملیاتی خان طومان در حوالی شهر حلب، در سن بیست و چهار سالگی به شهادت رسید. پیکر او حدود پنج ماه بعد در هفتم تیرماه ۱۳۹۵ از طریق آزمایش DNA شناسایی شد و به دست خانواده رسید. آنچه در...
شهید مدافع حرم عباس آبیاری متولد هشت دیماه هزار و سیصد و هفتاد بود و در منطقه عباسآباد شهریان ز توابع استان تهران زندگی میکرد. او در بیست و یک دی ماه نود و چهار در منطقه عملیاتی خان طومان در حوالی شهر حلب، در سن بیست و چهار سالگی به شهادت رسید. بعد از شهادت پسرم اصرار کردم شوهرم به سوریه برود! پیکر او حدود پنج ماه بعد در هفتم تیرماه ۱۳۹۵ از طریق آزمایش DNA شناسایی شد و به دست خانواده رسید. خانم شهناز فریادرس، مادر این شهید جزئیاتی جالب و خواندنی دارد و بستر رشد و تربیت یک شهید را برایمان ترسیم میکند. * اون خوابی که توی سوریه دیده بود رو درجریانید؟ مادر شهید: عباس...
سالهای کودکی، سالهای تخیل و رویا است! قصه شب یکی از بهترین راهها برای تقویت قوه تخیل بچهها در سنین پایین است. قصه کودکانه شاد قصه هایی که لحنی طنزآلود دارند و فضایشان شاد و رنگین است، میتوانند لذت بردن از زندگی را به کودکان آموزش دهند. همچنین این قصه ها میتوانند ذهن فرزندتان را از استرس و شلوغیهای روز دور کرده و برای یک خواب راحت آماده کنند. قصه کودکانه مینگ مینگ، خرس کپلو، یک داستان کودکانه شاد و بامزه است که در ادامه میتوانید آن را مطالعه کنید: اون روز صبح که مینگ مینگ، خرس کپلو از خواب بیدار شد، یک موی دراز از سرش تا آسمون رفته بود! تموم خرسهای بامزه، کلی مو روی بدنشون دارن! اما...
به گزارش همشهریآنلاین، فرهاد مجیدی پس از پایان بازی مقابل نساجی با طعنه نسبت به کارشناسان داوری اعلام کرد «برخی از شیتیل بگیرها حالا کارشناس شدهاند». اتهام بزرگ مجیدی به یک داور؛ او شیتیل گرفته بود | حرفم درست نباشد مربیگری را کنار میگذارم | تمرین کردیم تا هشت نفره بازی کنیم! با کدگشایی از حرفهای مجیدی، بسیاری به علی خسروی رسیدند و او را سوژه اصلی حرفهای مجیدی دانستند. حالا پس از گذشت ۲ روز از حرفهای مجیدی، علیرضا فغانی به حمایت از علی خسروی پرداخت و به مجیدی طعنه زد. او در استوری خود در وصف خسروی نوشت: «رویدادهایی توی فوتبال دیدی که خیلیها توی رویاشون هم ندیدند!» کد خبر 669606 برچسبها خبر مهم فرهاد مجیدی...
روزنامه شرق در مطلبی با عنوان«صدها زن کارتن خواب در خیابان زندگی میکنند» این گونه آورده است: زیر پوست شهر چه خبر است؟ صدها زن کارتن خواب در خیابان زندگی میکنند ساعت صفر ساعت ۱۲ شب است که راه میافتیم. تاریکی عمیقی است و اکثر جمعیت دو میلیونی شهر خوابیدهاند. تا رسیدن به ارزنون راهی نیست، شاید پنج دقیقه با ماشین شخصی و ۱۰ دقیقه با اتوبوس از مرکز شهر میتوانی از اینجا سر دربیاوری؛ محلهای در دل حاشیه با مردمانی که زیر پای زندگی لِه شدهاند.هرکدامشان بین سه تا ۱۵ سال کارتنخواب بودهاند. قدیمیترها هوای جدیدترها را دارند. یک خانواده شدهاند به قول خودشان. مثل زبالههای مچالهشده توی سیاهی شب. آنها همیشه اینجا هستند، جزئی از خرابههای شهر شدهاند....
اعتماد؛ بنفشه سام گیس- بعد از آخرین چراغ ،هرچه نور و صدابود، همه رفت. انگار به غاری از تاریکی و سکوت پرت شده بودیم. دامن تهران را سربالا می رفتیم و دانه های برف خشک، مثل صدها پولک سفید، می نشست روی زمین و صدا، فقط همین ترک خوردن های تن ترد برف زیر پای ما بود. هوا انگار رویه ای از یخ داشت. هر دم از هوا، انگار لایه ای از یخ بود که تیز و سرد، تا اعماق درونت را می خراشید. چشم های مجید، ما را در تاریکی جوریده بود و از دور، تپ تپ تخت کفشش را شنیدیم که سرازیری را می آمد سمت ما. منتظر ما بود. به ساعد سپرده بود که «امشب مهمون دارم»...
اعتماد؛ بنفشه سام گیس- بعد از آخرین چراغ ،هرچه نور و صدابود، همه رفت. انگار به غاری از تاریکی و سکوت پرت شده بودیم. دامن تهران را سربالا می رفتیم و دانه های برف خشک، مثل صدها پولک سفید، می نشست روی زمین و صدا، فقط همین ترک خوردن های تن ترد برف زیر پای ما بود. هوا انگار رویه ای از یخ داشت. هر دم از هوا، انگار لایه ای از یخ بود که تیز و سرد، تا اعماق درونت را می خراشید. چشم های مجید، ما را در تاریکی جوریده بود و از دور، تپ تپ تخت کفشش را شنیدیم که سرازیری را می آمد سمت ما. منتظر ما بود. به ساعد سپرده بود که «امشب مهمون دارم»...
آفتابنیوز : بعد از آخرین چراغ، هرچه نور و صدابود، همه رفت. انگار به غاری از تاریکی و سکوت پرت شده بودیم. دامن تهران را سربالا میرفتیم و دانههای برف خشک، مثل صدها پولک سفید، مینشست روی زمین و صدا، فقط همین ترک خوردنهای تنِ تُرد برف زیر پای ما بود. هوا انگار رویهای از یخ داشت. هر دم از هوا، انگار لایهای از یخ بود که تیز و سرد، تا اعماق درونت را میخراشید. چشمهای مجید، ما را در تاریکی جوریده بود و از دور، تپتپ تخت کفشش را شنیدیم که سرازیری را میآمد سمت ما. منتظر ما بود. به ساعد سپرده بود که «امشب مهمون دارم» ما، من و نیما، مهمان مجید و رضا بودیم. مهمان گودال خوابهای...
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: از شبی که تصمیم گرفتیم تا روزی که آمدیم، دل توی دلم نبود؛ یک ترس مبهم که عمیق خزید و سلول به سلول روحم را پُر کرد؛ «اگر حجابم را کشیدند، اگر بزاقشان به چشمم افتاد، اصلا اگر چند نفری دورهام کردند، زیر مشت و لگدشان چه کنم؟ یا شاید هم تیزیهایشان را در کلیه و قلبم خواباندند و ... نه نمیروم، مگر از رو میزنند که زورم را به رخشان بکشم؟» و این تقلا تا دقایقی قبل از آخرین تماس ادامه داشت. خانم اسماعیلی پشت خط بود؛ گوشی را بلند کردم، صدایش عجله داشت: «ساعت سه، پمپبنزین امانیه»؛ مغزم گارد نظامی گرفته بود، نمیدانستم حالا که به حکم ناخودآگاهم میرفتم، خودآگاهم چه سوالاتی را بپرسد که...
این ماجرای بسیار عجیب در یکی از شهر های ایران رخ داده است و سعی شده تا از زبان عامیانه برای حس گیری خواننده با ماجرای قتل استفاده شود! خودش میگه اولینبار اینطوری شروع شد که یک شب خواب شخصیتهای کارتون تام و جری رو میدیده، وقتی نگاهش میافته به سوراخ کوچکی که پایین دیوار بوده، متوجه میشه که موش معروف اون کارتون از پشت اون سوراخ داره بهش نگاه میکنه. به خاطر همین هم ذوقزده میشه و میشینه کنار اون سوراخ و سعی میکنه که اعتماد اون موش کارتونی رو جلب کنه و بهش بفهمونه که قصد آزار دادنش رو نداره. از جیبش یک آبنبات در میآره و میگیره جلوی سوراخ تا جری یعنی همون موش کوچولو، به...
گروه سوینا به مناسبت دومین سالگرد تاسیس خود، انتشار کتابهای گویا را با همکاری نشر ثالث و با نسخه صوتی رمان «هزار توی خواب و هراس» با صدای ایوب آقاخانی از سر گرفت. به گزارش برنا، این گروه به مناسبت دومین سالروز تاسیس خود، تولید و انتشار کتابهای گویا را با همکاری نشر ثالث و با حمایت مجموعه بازیسازان از سر گرفت. رمان «هزار توی خواب و هراس» با صدای ایوب آقاخانی، نویسنده، کارگردان و بازیگر، به عنوان اولین مجموعه از فصل تازه قصه شب سوینا پخش میشود و تینا تقویان آن را تدوین و میکس میکند. علاقمندان میتوانند از امشب دوم مرداد ماه، روزهای شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۲، برنامه قصه شب سوینا...
به گزارش خبرگزاری مهر، گروه سوینا به مناسبت دومین سالگرد تاسیس خود، انتشار کتابهای گویا را با همکاری نشر ثالث و با نسخه صوتی رمان «هزار توی خواب و هراس» با صدای ایوب آقاخانی از سر گرفت. رمان «هزار توی خواب و هراس» با صدای ایوب آقاخانی، نویسنده، کارگردان و بازیگر، به عنوان اولین مجموعه از فصل تازه قصه شب سوینا پخش میشود و تینا تقویان آن را تدوین و میکس میکند. علاقمندان میتوانند از امشب دوم مرداد ماه، روزهای شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۲، برنامه قصه شب سوینا را بشنوند. عتیق رحیمی نویسنده اهل افغانستان کتاب «هزار توی خواب و هراس» را به فارسی دری نوشته و مهدی غبرایی این کتاب را از نسخه انگلیسی ترجمه کرده است. کد...
به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، رمان هزار توی خواب و هراس با صدای ایوب آقاخانی، نویسنده، کارگردان و بازیگر، به عنوان اولین مجموعه از فصل تازه قصه شب پخش میشود و تینا تقویان آن را تدوین و میکس میکند. علاقهمندان میتوانند از امشب دوم مرداد ماه، روزهای شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۲، برنامه قصه شب سوینا را بشنوند. عتیق رحیمی نویسنده اهل افغانستان کتاب هزار توی خواب و هراس را به فارسی دری نوشته و مهدی غبرایی این کتاب را از نسخه انگلیسی ترجمه کرده است. فعالیتهای «گروه سوینا» (سینمای نابینایان) از اوایل سال ۱۳۹۸ و به منظور ارائه محصولات فرهنگی و هنری به نابینایان همچنین حمایت از توانمندیهای نابینایان کشور در زمینههای فرهنگی و هنری آغاز شد. هدف ابتدایی این گروه، توضیحدار کردن و...
گلاره عباسی بازیگر سینما و تلویزیون از آغاز انتشار کتاب های گویا به مناسبت دومین سالگرد تأسیس "سوینا" خبر داد. به گزارش خبرنگار ایمنا، گلاره عباسی با انتشار یک ویدئو در صفحه شخصی اینستاگرام خود آورده است: "به مناسبت دو سالگی سوینا انتشار کتابهای گویا از سر گرفته شد / «هزار توی خواب و هراس» با صدای ایوب آقاخانی در قصه شب سوینا گروه سوینا به مناسبت دومین سالگرد تأسیس خود، انتشار کتابهای گویا را با همکاری نشر ثالث و با نسخه صوتی رمان «هزار توی خواب و هراس» با صدای ایوب آقاخانی از سر گرفت. به گزارش روابط عمومی سوینا، این گروه به مناسبت دومین سالروز تأسیس خود، تولید و انتشار کتابهای گویا را با همکاری نشر ثالث...
گروه سوینا به مناسبت دومین سالگرد تاسیس خود، انتشار کتابهای گویا را با همکاری نشر ثالث و با نسخه صوتی رمان «هزار توی خواب و هراس» با صدای ایوب آقاخانی از سر گرفت. به گزارش روابط عمومی سوینا، این گروه به مناسبت دومین سالروز تاسیس خود، تولید و انتشار کتابهای گویا را با همکاری نشر ثالث و با حمایت مجموعه بازیسازان از سر گرفت. رمان «هزار توی خواب و هراس» با صدای ایوب آقاخانی، نویسنده، کارگردان و بازیگر، به عنوان اولین مجموعه از فصل تازه قصه شب سوینا پخش میشود و تینا تقویان آن را تدوین و میکس میکند. علاقمندان میتوانند از امشب دوم مرداد ماه، روزهای شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۲، برنامه قصه شب سوینا را بشنوند. عتیق...
ایسنا/اصفهان فیلمش را گرفته بودند، وقتی با یک سطل سیمان رفته بود روی پل خواجو و داشت میگفت: «شاهعباس آمد به خوابم و از من خواست ملات سنگهای پل را تازه کنم تا ریشهی گیاهها، سنگِ بنا را از بین نبرد!» مشتاق بودم بدانم شاهعباس در خواب دقیقاً به او چه گفته؟! و به لطف محمدآذربرزین، عکاس ایسنا، شمارهاش را پیدا کردم. خودش را «آنترانیک میناسیان» معرفی کرد، متولد سال ۱۳۲۱. یقین داشتم که اشتباه شنیدهام. پرسیدم: آندرانیک؟ که جواب داد: «درستش آندرانیک است اما توی شناسنامهی من نوشته آنترانیک» و اضافه کرد که پسر «لئون میناسیان» است؛ یکی از مفاخر ارامنهی جلفا. طولی نکشید که سفرهی دلش را باز کرد و از گذشته گفت: «من توی خرمشهر مغازه...
خواستم کمی استراحت (خواب بین الطلوعین) کنم، مگر فکر و خیال (شاهنشاهی) گذاشت...، آب خوردم، پرید توی گلویم، سرفه کردم (سه تا)، به نظرم در انتخابات، نژاد(احمدی) از موسوی(میر) بیشتر رأی بیاورد! به گزارش مشرق، چند روز بعد از انتشار مصاحبه عفت مرعشی و فائزه هاشمی، همسر و دختر رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام با روزنامه شرق، و نقل خاطره مرعشی از شبی که خواب میبیند شیخ اکبر شاه شده است، روزنامه وطن امروز یکی از خاطرات هاشمی رفسنجانی را بازنشر کرده است: همسر بعد از نماز (صبح) بیدار ماندم. ناگهان صدای زنگ تلفن آمد. عفت (مرعشی) بود، از انگلیس زنگ میزد، از بلژیک (ویزای شنگن داشتند) مستقیم رفته بودند، از شنیدن صدایش بغض کردم، احوال فائزه و محسن...
صراط: عقیم کردن داوطلبانه زنان معتاد و کارتن خواب طرحی است که بهرغم استقبال زنان معتاد، از طرف دولتهای مختلف با این استدلال که مادری حق هر زن است رد شده است، این در حالی است که سالانه دهها نوزاد معتاد و مریض که مشخص نیست پدرشان کیست، به دنیا میآیند؛ از آنجا که به زنان معتاد و کارتن خواب به دلیل داشتن شرایط خاص، امکان مادری کردن ندارند، این نوزادان یا به باندهای خلافکار فروخته میشوند، یا در بیابانها و جاهای دور افتاده رها شده طعمه حیوانات میشوند و یا هم در سنین کودکی درگیر اعتیاد شده و وادار به تن فروشی میشوند.به گزارش سلامت نیوز، باد ملایمی میوزید و برگهای زرد و نارنجی درختان پارک شوش را به...
درست مثل آن لحظهای که علیرضا حیدری رفته روی پل و کورتانیدزه چغر با بدن چربش، خیمه زده رویش و دارد آخرین قطرههای رمق جانش را میچلاند و شانههایش را میچسباند به تشک و تمام. درست مثل همان لحظه که صدای شکستن قلبت را میشنوی. امروز که دیگر مطمئن شدم به اربعین نمیرسم این حالیام. شکستن دل، خیلی هم صدای بلند و پرهیاهویی ندارد. درست مثل شکستن یک استکان کمرباریک که با آب سرد شسته باشی و با اولین قطرههای آب جوش فقط یواش میگوید تق و یک خط سراسری میافتد به پیکرش و تمام...تا همین لحظه، تا همین لحظه که دارم این یادداشت را مینویسم امیدوار بودم. امیدوار بودم مادرم، دخترم، همسرم... اصلا چه فرقی میکند چه کسی بیدارم...
به گزارش افکارنیوز، ریحانه پارسا با انتشار این عکس نوشت: اینجا گرگ ها خوابند پلنگان بیدارِ آزگار گوسفندان در چَرا بلبلان آوازه خوان از کلاغ اما خبری نیست هنوز «اما من هنوز به تعبیر خواب های خوب خوشبینم»
قدیمها استادی داشتیم توی دانشگاه که نمایشنامهنویسی درس میداد. بعدها هم که توی مدرسه نمایشنامهنویسی درس میدادم هر چیزی که از استادم یاد گرفته بودم تدریس میکردم. بعدها هم همین استادم یعنی عبدالحی شماسی یک کتاب مفصلی منتشر کرد درباره نمایشنامهنویسی با عنوان «چگونه آغاز کنیم». همیشه این سؤال مهمی است که نوشتن را از کجا آغاز کنیم. خیلی وقتها نویسندهها هم در گفتوگوهایشان درباره چطور شروع کردنهایشان حرف میزنند. مثلاً میگویند ما اول شخصیتسازی میکنیم یا پلاتمان را مینویسیم یا از دیالوگ شروع میکنیم یا و یا و یا. یعنی اصلاً نمیشود به قطعیت گفت که از کجا میشود شروع کرد. شما از هر جایی میتوانید برای نوشتن شروع کنید و پیش بروید. همه اینها را نوشتم که...
خبرگزاری میزان- «کتاب آرام جان» روایت زندگی شهید مدافع حریم امنیت، محمدحسین حدادیان است که در انتشارات شهید کاظمی منتشر شده. تاریخ انتشار: 00:45 - 23 مرداد 1399 - کد خبر: ۶۴۶۲۳۱ خبرگزاری میزان - «کتاب آرام جان» روایت زندگی شهید مدافع حریم امنیت، محمدحسین حدادیان است که در انتشارات شهید کاظمی منتشر شده. در این خبر قصد داریم با بخشی از کتاب «آرام جان» که به زندگی شهید مدافع حریم امنیت، محمدحسین حدادیان پرداخته است آشنا شویم، این کتاب شاهد چند فصل است که در ادمه فصل اول آن را با هم مرور میکنیم: بیشتر بخوانید: برای مطالعه تازههای نشر انتشارات شهید کاظمی اینجا کلیک کنید انگار توی دلم قند آب کرده باشند، قبراق از پلههای زیرزمین رفتم...
این چه جفایی بود آقای لینچ؟ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸ صفحه اصلی اخبار سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگی پایداری ورزشی حوادث بین الملل دانش و فناوری استانها گزارش اندیشه ایران مدیا ایران زندگی ایران عصر روزنامه ایران خبرنگار ایران صفحه اصلی اخبار سیاسی اقتصادی اجتما
من آدم دیردیدنها و دیررسیدنها هستم و در این دیر دیدنها و دیررسیدنها انگار همیشه فضیلتی بود و خیلی هم بد نیست یا شاید تنها حسناش حداقل برای خودم این است که نگاهم با فاصله جلب میشود و آنقدر خوب خودم را میشناسم که میدانم اگر این فاصله برداشته شود، ممکن است ذوق و هیجانم آنچنان فوران کند که نتوانم مهارش کنم و منطقی برای بدآیندها و خوشایندهایم پیدا کنم. سینما هم برای من همینطور بود و همین حکم را داشت. سینما برای ما دیر شروع شد؛ در واقع سینمای جهان برای من دیر شروع شد. البته این وسط عموی دلشیری دارم که در آن بگیروببندها، یک دستگاه ویدئو داشت و یک فیلم «ملکه مارها» که طبق رسمی خانوادگی،...
به گزارش خبرنگار ایلنا، علی زندوکیلی به تازگی اثری جدید ارائه کرده است. نام تکآهنگ جدید زندوکیلی «بر باد رفته» است و ترانه آن سروده حسین غیاثی است و علیرضا افکاری آهنگساز آن است. اشکان آریان و وحید طاهرخانی نیز آن را تنظیم کردهاند و میکس و مستر آن نیز به عهده سعید زمانی بوده است. متن ترانه؛ بهشتم گم شده بر باد رفته، صدام کن اسم من از یاد رفته صدام کن بیصدات از دست میرم، نذار از ترس تنهایی بمیرم دلم آواز کولیوار میخواد دلم آغوش گندمزار میخواد من از دلبستگیها زخم خوردم، دلم یه عشق بیآزار میخواد خواب دیدم آسمون از چشم...
صراط: سکوتِ جاافتاده شب، جای جای این اتاق، مغلوب هذیان های مبهمی است که دنباله هر کدام را بگیری، به دهانی می رسد و ناله ای. نشسته میان «خفتگانی چند» درگیرِ چشم گردانی، مخاطب نامی می شوم که تنها برای یک شب، اسم من شده است؛- سپهر!«تحکمِ سست»، بارزترین ویژگی آوایی است که به من می رسد. چشمم را که روی تک تکِ صورت های خفته کنجکاوی می کند، از پرسه زنی بر می دارم و می چرخانم سمت صدا؛با تکانِ سر، حرفش را می فهماند... دراز بکش. بوی سرگردان، حالا روی تمام بدنم نشسته است؛ که دراز می کشم و پتو را تا سینه ام بالا می آورم. اینجا گرمخانه بوستان شوش است؛ خفته با ۱۲۰ کارتن خواب....
خبرگزاری میزان- همراه بروجردی خوابیدیم. نیمههای شب بود که من با صدای گریه او از خواب پریدم. دیدم بدجوری در حال راز و نیاز و تضرع به درگاه خداست. هر چه سعی کردم که دوباره بخوابم موفق نشدم. تاریخ انتشار: 00:06 - 23 مهر 1398 - کد خبر: ۵۵۸۷۷۴ گروه سیاسی خبرگزاری میزان؛ شهید «محمد بروجردی» در سال ۱۳۳۳ در روستای درهگرگ از توابع بروجرد متولد شد و در یکم خرداد سال ۱۳۶۲ در جریان دفاع مقدس به شهادت رسید. خبرگزاری میزان بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «میرزا محمد پدر کردستان» به کوشش علی اکبری گردآوری شده است را منتشر میکند. روایت شانزدهم: سنجقی به مهاباد رسیدیم، همان جا در اتاقی ماندیم تا صبح در...
گفته بودم مقتول به صحنه جرم بازمیگردد. هیچ وقت قیافه مجتبی یادم نخواهد رفت که در فرودگاه آمستردام ایستاده بود و مثل باقی بازیکنان ندید بدیدِ تیم یالقوزِ پرویز دهداری، داشتند برای اولین بار در عمرشان یک زن موطلایی بیحجابِ شاخ را از نزدیک میدیدند و هی پلکهایشان را به هم میمالیدند که خدایا نکند در حال خواب دیدناند؟ ابراهیم افشار 1 موطلایی توی سالن ول میگشت و با غمزههایش دل ستارههای پاپتی ما را آب میکرد. ستارههایی که برای اولین بار پا به اروپا میگذاشتند و برای اولین بار در عمرشان زن بیچادر میدیدند. در حالی که مجتبی حیران بود یکهو همپستیاش در دفاع چپ تیم ملی ایران را دید که کنارش ایستاده. سعید جانفدا از...
سارا منجزیپور این عکس را منتشر کرد.
به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ شعبه ویژه قتل پلیس آگاهی تهران، در پرونده سقوط مرموز یک مرد از طبقه چهارم یک آپارتمان وجود جراحات روی بدنقربانی نشان میداد او قبل از سقوط هدفضرب و شتم قرار گرفته و در نظریه پزشکی قانونی علت مرگ خفگی اعلام شده است. برادر معتاد قربانی از سوی افسر پرونده به پلیس آگاهی احضار شد و هدف تحقیق قرار گرفت: بگو ببینم چی مصرف میکنی؟ هرچی گیرم بیاد تریاک، هروئین و ... از چه زمانی معتاد شدی؟ سه سالی میشه! اختلافی هم با یکدیگر داشتید؟ نه بابا، داداش حمید آدم خیلی خوبی بود چرا باید باهاش اختلاف داشته باشم! روز حادثه کجا بودی؟ من صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم، خیلی خمار بودم به خاطر همین توی حموم بساط...
خراسان نوشت: شعبه ویژه قتل پلیس آگاهی تهران، در پرونده سقوط مرموز یک مرد از طبقه چهارم یک آپارتمان وجود جراحات روی بدن قربانی نشان می داد او قبل از سقوط هدف ضرب و شتم قرار گرفته و در نظریه پزشکی قانونی علت مرگ خفگی اعلام شده است. برادر معتاد قربانی از سوی افسر پرونده به پلیس آگاهی احضار شد و هدف تحقیق قرار گرفت : بگو ببینم چی مصرف می کنی؟هرچی گیرم بیاد تریاک، هروئین و ... از چه زمانی معتاد شدی؟سه سالی میشه! اختلافی هم با یکدیگر داشتید؟نه بابا، داداش حمید آدم خیلی خوبی بود چرا باید باهاش اختلاف داشته باشم ! روز حادثه کجا بودی؟من صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم، خیلی خمار بودم به خاطر همین توی حموم بساط تریاک کشی راه انداختم بعد...
صراط: بدنبال سقوط مرموز یک مرد از طبقه چهارم یک آپارتمان ،وجود جراحات روی بدن قربانی نشان می داد او قبل از سقوط هدف ضرب و شتم قرار گرفته و در نظریه پزشکی قانونی علت مرگ خفگی اعلام شده است. به گزارش خراسان برادر معتاد قربانی از سوی افسر پرونده به پلیس آگاهی احضار شد و هدف تحقیق قرار گرفت : چی مصرف می کنی؟ هرچی گیرم بیاد تریاک، هروئین و ... از چه زمانی معتاد شدی؟سه سالی میشه! اختلافی هم با یکدیگر داشتید؟نه بابا، داداش حمید آدم خیلی خوبی بود چرا باید باهاش اختلاف داشته باشم ! روز حادثه کجا بودی؟من صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم، خیلی خمار بودم به خاطر همین توی حموم بساط تریاک...
به گزارش گروه اجتماعی برنا؛ برادر معتاد قربانی از سوی افسر پرونده به پلیس آگاهی احضار شد و هدف تحقیق قرار گرفت : چی مصرف می کنی؟ هرچی گیرم بیاد تریاک، هروئین و ... از چه زمانی معتاد شدی؟ سه سالی میشه! اختلافی هم با یکدیگر داشتید؟ نه بابا، داداش حمید آدم خیلی خوبی بود چرا باید باهاش اختلاف داشته باشم ! روز حادثه کجا بودی؟ من صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم، خیلی خمار بودم به خاطر همین توی حموم بساط تریاک کشی راه انداختم بعد چون گرسنه بودم بیرون رفتم تا نون و صبحانه بخرم. می دونی داداشت کشته شده ؟ نخیر، من وقتی از خرید برگشتم همسایه ها رو دیدم که دور چیزی جمع شده بودند...
ساعت 24-بدنبال سقوط مرموز یک مرد از طبقه چهارم یک آپارتمان ،وجود جراحات روی بدن قربانی نشان می داد او قبل از سقوط هدف ضرب و شتم قرار گرفته و در نظریه پزشکی قانونی علت مرگ خفگی اعلام شده است. برادر معتاد قربانی از سوی افسر پرونده به پلیس آگاهی احضار شد و هدف تحقیق قرار گرفت : چی مصرف می کنی؟ هرچی گیرم بیاد تریاک، هروئین و ... از چه زمانی معتاد شدی؟ سه سالی میشه! اختلافی هم با یکدیگر داشتید؟ نه بابا، داداش حمید آدم خیلی خوبی بود چرا باید باهاش اختلاف داشته باشم ! روز حادثه کجا بودی؟ من صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم، خیلی خمار بودم به خاطر همین توی حموم بساط تریاک...
«ادریس» دلش برای «میرویس» تنگ شده. الان سه هفتهای میشود که پسرعموها همدیگر را ندیدهاند. ادریس چشمهای روشن میشی دارد و پوست صورتش مثل پدر و مادر و ۲ خواهر و یک برادرش، گندمگون است. ادریس و میرویس همسن هستند، ۱۰ ساله. ادریس یک ماه جلوتر از میرویس آمده، با پدر و مادرش.«یکی با ماشین ما را آورد دم پاسگاه و پیادهمان کرد. شب پیاده راه افتادیم. خیلی راه رفتیم و دوباره یک ماشین آمد و سوارمان کرد. نفری ۲ میلیون تومان ازمان گرفت. بعدش آمدیم اینجا. میرویس بعدش آمد. خانه ما بود. الان که آزاد شود میخواهد برگردد افغانستان. من دوست ندارم برگردم افغانستان.» ادریس اینها را میگوید و چشم به زمین میدوزد. خانهشان، آلونکی است پای کوره آجرپزی...
من یه شبایی خوابایی میبینم که توی خواب حس میکنم چه ایده های درخشانی واسه فیلمنامه یا نقاشی میشن و از خواب میپرم و واسه این که یادم نره، توی همون خواب و بیداری یادداشتشون میکنم. معمولاً هم صبح که پامیشم و میخونمشون، چیزای دری وری و بی سر و تهی هستن. دیشب هم خواب دیدم با پیمان و فریدا کاهلو و پیمان معادی اطراف بمبئی هستیم و داریم از بالای یه تپه به یه دشت خوشگل نگاه میکنیم که پر از معابد بزرگ هندیه. بعدش من در حالی که اشک تو چشام جمع شده بود، شروع کردم به خوندن یه شعر که خیلی همه رو تحت تأثیر قرار داد و پیمان معادی هم که بغض کرده بود، با بشکن...
سید بشیر حسینی داور مسابقه عصر جدید با انتشار پستی در صفحه اینستاگرام خود از یک سورپرایز برای کودکان سیلزده خبر داد. حسینی در صفحه اینستاگرام خود نوشت:«۱- دوقلوها میگفتن: ما که خونه و حتی مدرسهمونو آب برده، مگه تولدو به خواب ببینیم! سورپرایزشون کردیم و یه تولدی برای یاسین و یزدان گرفتیم، که توی خواب هم نمیدیدن!۲- جمعیت غربِ پلدختر که دچار سیل زدگی شده، بیش از ۱۰ هزار نفره؛ ولی چادرایی که توی شَهره کمتر از ۲۰۰ تاس! درِ منازل شرقِ شهر از دو روز قبل از سیل، برای فامیلهای درجه یک و دو و سه و به روی همشهریان غرب شهر باز شده و توی یه سری از خونهها چندتا خونواده زندگی میکنن!۳- الآن پایتختِ قلبهای ایران،...
رکنا: در دو سوی سیل بندها، چشم در چشم هم دوختهاند! حمیدیه و کرخه! مردم و آب! شهر مدتها است که خواب ندارد. زن و مرد، پیران و جوانان ایستادهاند به پای حمیدیه. میدانند سیل میآید. کرخه دارد آن روی نا آرامش را آرام آرام نشان میدهد. میخزد و میآید. یک لحظه چشم از کرخه برنمیدارند. دو قدم جلوتر از سیل ایستادهاند. مدیریت سیل کاملاً مردمی و محله محور است. 24 ساعت آب را میپایند. هر گروه حفاظت از یک بخش شهر را به عهده گرفتهاند. ساعت استراحت و کار هر گروه مشخص است. یک گروه که خسته میشود، گروه دیگر جای او را میگیرد تا توانش را بازیابی کند. هر عصر یزله کنان پیروزیشان را به رخ کرخه...
لاک پشت به دنیا آمد. برای رفتن به دریا همه جا را گشت. از یه گوجه فرنگی بالا رفت. از یه درخت بالا رفت. از یک تپه بالا رفت. حتی توی حیاط خانه همسایه پشتی را هم دنبال دریا گشت.جغد را دید. از او نشانی دریا را پرسید. جغد گفت: این جا دریایی نیست. تو هم لاک پشت دریایی نیستی، لاک پشتعلف زاری.حالا برو توی علف ها و گل ها. هم خونه بساز و هم گل و علف بخور. هم تخم بگذار و هم به بچه هایت یاد بده که همه لاک پشت ها، لاک پشت دریایی نیستند.لاک پشت کوچولو به او نگاه کرد و گفت: من بالا خره به دریا می روم. حالا می شود توی خانه ام بخوابم و خواب دریا را ببینم.جغد گفت: بله، که...
آمارها میگویند تهران ۱۵هزار کارتن خواب دارد؛ کارتن خواب هایی با سبک زندگی خاص خودشان، که قطعا تجربه آن میتواند دشوار، آزاردهنده و البته جذاب باشد. به گزارش شریان نیوز، پررنگ ترین تصویر ما از کارتن خوابها، گونیهای بزرگ زباله است و تنی که تا نیمه توی سطل های آشغال سطح شهر خم شده اند و با وسواس لابه لای زباله ها را کنکاش می کنند. ما بارها و بارها آن ها را دیده ایم، و شهر به لباس های وصله بر وصله آن ها و موهای ژولیده شان عادت کرده است. اما زندگی شبانه کارتن خواب ها داستان دیگری دارد. روایتی مرموز که رنگ تراژدی دارد. بوستان هرندی؛ ساعت ۱۰ شب ظروف یک بار مصرف، نان، پلاستیک و شیشه،...
انتشارات آفرینگان مجموعه چهار جلدی «خوابهای غول کوچولو» را روانه بازار نشر کرد. ۲۳ دی ۱۳۹۷ - ۱۰:۳۷ فرهنگی ادبیات و نشر نظرات - اخبار فرهنگی - به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، انتشارات آفرینگان وابسته به گروه انتشاراتی ققنوس مجموعه چهارجلدی «خوابهای غول کوچولو» نوشته ژیل تیبو را با ترجمه مهناز عسگری منتشر کرد. «غول کوچولو به گردش میرود»، «غول کوچولو بی خواب میشود»، «غول کوچولو توی خواب راه میرود» و «غول کوچولو سفینه فضایی میسازد» عناوین این چهار جلد است. در معرفی این اثر آمده است: سیلون از وقتی به دنیا آمده توی سرزمین غولها زندگی میکند. توی این سرزمین، پدرش گندهترین غول است و دست و پاهای بزرگ دارد، سر و کلاه گندهای دارد و...
حمید داود آبادی نویسنده دفاع مقدس، تصویری از زمان ۸ سال دفاع مقدس و مطلبی با عنوان "خواب من چپه؟!" را منتشر کرد که در ادامه میآید:به گزارش بلاغ،خواب من چپه؟! اواخر دی ۱۳۶۵ جبهه مهران–ارتفاعات قلاویزان یک شب خواب جالبی برای"سیدمجید طحانی" مسئول دسته و دومعاون او "ستار امینی" و"محمد جوهری" دیدم. به اصرار طحانی، خواب را برایشان تعریف کردم: "همه نیروها تجهیزات بسته، آماده حرکت به سوی خط مقدم بودند. وانتهای تویوتا، پشتسر یکدیگر منتظر سوار شدن نیروها بودند که ناگهان غرش هواپیما همه را هراسان به هرسو دواند. من هم به طرف تپهای رفتم که در سوی دیگر جاده بود. ناگهان راکتی به ماشینی که شما بر آن سوار بودید اصابت کرد و هر سه نفرتان (جوهری،...
راه های ساده ای وجود دارند که اگر برای مدت طولانی ادامه پیدا کنند تاثیرات بسیار مثبت و ماندگاری در سلامت کلی بدن خواهند داشت.به گزارش بلاغ،در اینجا به تغییرات کوچکی که می توانید در سال جدید میلادی دنبال کنید تا در درازمدت از مزایای سلامتی آنها بهره مند شوید، اشاره شده است: خاموش کردن هر از چند گاه تلفن همراه: ارسال مداوم پیامک ها و یا چک کردن رسانه های اجتماعی خود عاملی برای ضربه به سلامت جسم و روان است و مطالعات نشان داده اند این روند منجر به افزایش سطح استرس، ابتلا به مشکلات گردن، مچ دست، کمر و ... می شود. وابستگی به رسانه های اجتماعی خود عامل بروز مشکلات خواب و کاهش کیفیت استراحت...
به گزارش ایکنا؛ شاید تصور برخی از مردم از جامعه حوزوی اینگونه باشد که طلاب و روحانیان را افراد مقدس و آراسته به اخلاق اسلامی تصور کنند که از مشکلات اخلاقی و اجتماعی به کلی مبرا هستند. در مقابل، ممکن است در نگاه برخی دیگر، طلاب و روحانیون افراد مرفهی تلقی شوند که سرشان در درس و کتاب است و از آنچه در جامعه میگذرد بیاطلاع هستند. معدودی از مردم هستند که از نزدیک با واقعیتهای زندگی یک طلبه آشنایی دارند و تصورشان از این قشر واقعبینانه است. گرچه طیف وسیعی از طلاب با نیات پاک و صادقانه قدم به حوزه میگذارند و با تمام وجود تلاش دارند خود را با اخلاق اولیای دین و پیشوایان اخلاقی نزدیک کنند،...
کنار یکی از ستونهای بزرگترین پل عابرپیاده تهران یعنی «میدان رسالت» که دید چندانی برای مردم رهگذر ندارد، یک کارتنخواب زندگی میکند. تعداد کارتنخوابهای این محدوده زیاد است اما داستان او کمی متفاوتتر به نظر میرسد.به گزارش صدای ایران از ایسنا، «م.م» چند ماهی میشود که زیر همین پل است. شبهای بارانی سرپناهی پیدا میکند و در نهایت خانه اول و آخرش به همین محدوده ختم میشود؛ ویرانهای که بقایای آن در ساعاتی از روز بر فراز پل قابل مشاهده بوده و شاید نگاه رهگذران نیز به آن افتاده باشد. کارتنخوابی که میگوید هنوز معتاد نشده و با سیگار آرام میشود و در عین زندگی کارتنخوابی هنوز غرور و عزت نفس و مهمتر از همه انگیزه برای کار کردن دارد....
رکنا: مرد کارتنخوابی که کنار پل رسالت تهران زندگی می کند سرگذشت عجیبی دارد. به گزارش رکنا، او چند ماهی میشود که زیر همین پل Bridge است. شبهای بارانی سرپناهی پیدا میکند و در نهایت خانه اول و آخرش به همین محدوده ختم میشود؛ ویرانهای که بقایای آن در ساعاتی از روز بر فراز پل قابل مشاهده بوده و شاید نگاه رهگذران نیز به آن افتاده باشد. کارتنخوابی که میگوید هنوز معتاد Addicted نشده و با سیگار آرام میشود و در عین زندگی کارتنخوابی هنوز غرور و عزت نفس و مهمتر از همه انگیزه برای کار کردن دارد. با روشن شدن هوا حوالی میدان رسالت، کنار کارگرهای ایرانی و افغانستانی منتظر میماند تا شاید کاری پیدا شود. اگر بخت...
رکنا: گوشه پتویی که زیرش مچاله شده بودم و وقتی بالا زدم سوز سرما را تا بن دندان احساس کردم، نیمه شب بود و خیابان ها خلوت بود و توی اون نم نم بارون هر از گاهی خودرویی با سرعت رد می شد و آرامش شب رو در هم می شکست و بعد از رفتنش دوباره سکوتی غریب فضای خیابان را پر می کرد. یادمه قبل تر ها عاشق بارون بودم و موقعی که بارون می بارید از پشت پنجره به تماشای باران می نشستم و با نوشیدن فنجانی چای داغ از بارش باران لذتی چند برابر می بردم؛خلاصه اینکه بارون همیشه اتفاق شیرین و جذابی است که در هزار توی خاطرات من نقش بسته و فرامش شدنی نیست....
خبرگزاری مهر، گروه جامعه، سیامک صدیقی: غبار محلی، زمین های خالی را طوری بلعیده است که هیاهوی سگ ها حتی در چند قدمی ات دیده نمی شود؛ اینجا از آن همه ساختمان های فرخورده درهم، ترافیک و سرسام، فقط آلودگی اش، تهرانی ست؛ پایانِ محله سعیدآباد؛ جنوب غرب پایتخت. کودکانی که فلاکت روی صورتشان قهقهه می زند، لابهلای زمین های باکره، با سوزن های برجای مانده از تزریق نشئگی، سرخوشانه کودکی می کنند و میان زوزه سگ های ولگرد، نوجوانی روی صورتشان جوانه می زند. «نان» اینجا در قرق دست های کبره بسته و زمین های کشاورزی است؛ هم آغوش با انتهای رودخانه کن؛ باریکه ای نحیف که سهمش از سخاوت تهرانیها، تنها فاضلاب است. «سه سال و چهار ماه...
خبرگزاري آريا - ميدونيد چرا توي مراسم عزا گلاب زياد استفاده ميشه؟ چرا گلاب ميريزند روي لباس و بدن عزادارها؟ چرا توي مراسم عروسي اين گلاب استفاده نميشه؟چرا وقتي شاد هستيم کسي دست به گلاب نميزنه؟به خاطر اينکه گلاب غم زدا است. ترشح ئيدروفين و اندروفين را در مغز متعادل ميکنه و احساس آرامش و آسودگي به آدم ميده.شب اگه فکراي بد توي کلهات مياد، اگه هي اينور و اونور ميشي نميتوني بخوابي کافيه يک پارچه سفيد برداري و روش گلاب بريزي و بگذاري زير سرت، تا صبح مثل يک دسته گل ميتوني بخوابي.نسخه دوم هم پيشنهاد ميکنم يک ليوان برداريد و يک چهارم آن را عسل بريزيد و دو سوم آب جوش و کمي گلاب. قبل از خواب اين...
رکنا: چند ماهی میشد که خونهام رو عوض کرده بودم و طبقه هجدهم برجی رو اجاره کرده بودم. بالکن بزرگی داشت و معمولاً عصرها، یک ساعتی توش مینشستم و شهر رو تماشا میکردم. ولی چند باری، برام پیش اومده بود که وقتی از بالا، پایین رو نگاه می کردم تصویر عجیبی توی ذهنم بیاد. به گزارش اختصاصی رکنا، شایان در ادامه گفت: تصویر مرد موبلندی که از چند طبقه بالاتر به پایین پرت میشد و درست از جلوی بالکن خونه من رد میشد. نمیدونم چرا این تصویر رو مدام توی ذهنم میدیدم. از همه واضحتر، موهای بلند مرد بود که توی باد شکل عجیبی به خودش میگرفت و زمانی که از جلوی من رد میشد و به پایین پرت...
زیباتر از محل اسکان، خونگرمی همکاران کمیته امداد و فرمانداری مهران بود و همین خستگی را از تن آدم در میآورد. چای تازه دم و سیب سرخِ خوش عطر، دلت را غَنج میداد. گروه جهاد و مقاومت مشرق - بار دومم بود که میرفتم مهران. یازده ماه پیش با جمعی، برای زیارت کربلا به آنجا رفته بودم. توی گرگ و میش صبح به گمرک مرزی رسیده بودیم. پا به خاک عراق که گذاشتیم، دیدیم کار کنترل و بازرسی ایرانیها، بیشترش دست آمریکاییهاست. تعدادی از منافقین هم کنار یانکیها بودند. وطن فروشها، یونیفورم ارتش آمریکا تنشان بود و مأموریت داشتند؛ از بین ایرانیهایِ متولد چهل و پنجاه، یعنی پا به سن گذاشتههای کاروان، افراد مورد نظرشان را شناسایی کنند و...
به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، برف و سرمای اخیر در کشور اگر چه موجب شادی هموطنان شد اما عده ای از افراد مانند کارتون خواب ها و زلزله زدگان کرمانشاه شرایط سختی را فراهم آورد. در همین زمینه لیلا اوتادی بازیگر سینما و تلویزیون نذر جالبی برای این قشر از هموطنانمان کرده است. اوتادی نوشت: "برای کارتون خوابها، کارگران، آشغال جمعکنها (اون عزیزایی که توی آشغالها میگردند نه پاکبانها) و... که بادستان لختشون توی این سرمای زمستون کار میکنن، دستکش نذرکردم ووقتی توی خیابون میبینمشون با شکلات یا خوراکی تقدیمشون میکنم تا بلکه نذرم قبول بشه، مسئولان به فکر بیافتند وخانههای کرمانشاه ساخته بشه و دیگه کودکی ازسرما جون نده. نذرکردم، دعاکنیدکه خداوندجوابش روبدهد." ...
ساعت 24- لیلا اوتادی در جدیدترین پست اینستاگرامی اش تصویری از نذری جالب اش برای کارتن خواب ها منتشر کرد. برف و سرمای اخیر در کشور اگر چه موجب شادی هموطنان شد اما عده ای از افراد مانند کارتون خواب ها و زلزله زدگان کرمانشاه شرایط سختی را فراهم آورد. در همین زمینه لیلا اوتادی بازیگر سینما و تلویزیون نذر جالبی برای این قشر از هموطنانمان کرده است. اوتادی نوشت: "برای کارتون خوابها، کارگران، آشغال جمعکنها (اون عزیزایی که توی آشغالها میگردند نه پاکبانها) و... که بادستان لختشون توی این سرمای زمستون کار میکنن، دستکش نذرکردم ووقتی توی خیابون میبینمشون با شکلات یا خوراکی تقدیمشون میکنم تا بلکه نذرم قبول بشه، مسئولان به فکر بیافتند وخانههای کرمانشاه...
خبرگزاری شبستان:«وگی یک شب که خوابید توی خواب دوچرخه دید» نوشته «جاناتان لاندن» سروده «ناصر کشاورز» از سوی انتشارات «افق» چاپ شد. به گزارش خبرنگار شبستان، کتاب " وگی یک شب که خوابید توی خواب دوچرخه دید " جلد پنجم از مجموعه وگی ورجه نوشته جاناتان لاندن و سروده ناصر کشاورز مشتمل بر 28 صفحه از سوی انتشارات افق برای گروه سنی الف و ب چاپ و روانه بازار کتاب شد. در قسمتی از " وگی یک شب که خوابید توی خواب دوچرخه دید "، می خوانیم: وگی ورجه و باباش به فروشگاه رسیدن صد مدل دوچرخه داشت برای پسندیدن بابا من این رو می خوام همینو برام بخر کورسیه، دنده داره با دو تا کمک فنر نه...
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - داستان > صدیقه ملایی:تابهحال شده قبل از اینکه خوابتان ببرد، بدانید قرار است چه خوابی ببینید؟ تابهحال شده هرشب یک خواب را ببینید؟ تابهحال شده کسي يا چيزي توي خواب از شما کمک بخواهد؟ اين اتفاق براي دخترکوچولوي داستان ما افتاد. چند شبي ميشد که يک قايق سفيد کاغذي توي خوابش گير افتاده بود و نميتوانست بيرون برود. اصلاً معلوم نبود قايق کاغذي از چه راهي رفته بود توي خواب دخترکوچولو که حالا نميتوانست برگردد. قايق مثل پرندهي کوچکي که توي بوتههاي پيچدرپيچ افتاده باشد، راهي براي فرار نداشت. هرشب اولين چيزي که به خواب دخترکوچولو ميآمد همين قايق سفيد کاغذي بود که توي آب اين طرف و آن طرف ميرفت،...
سید علی خامنه ای در حوزه، ادبیات عرب می خواند و شبانه هم ثبت نام کرد تا در مدرسه ی آموزشی جدید دوره متوسطه را هم بگذارند. پدر مخالف